همشهری آنلاین - لیلاباقری : استاد به او گفت: پس کار تو سختتر میشود و این دخلی به مشتری ندارد. شاگرد پافشاری کرد و استاد گفت: هر که با سنگ و ترازو کار میکند باید بداند که کسبی سخت دارد... اصلاً تو اگر میدانستی سنگ و ترازو از کجا آمده، صبوری بیشتری میکردی.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
بعد کنار ترازو ایستاد و روایتی برای شاگرد گفت: روزی زنی مقداری نخ برای شیث نبی آورد تا برایش کرباس ببافد. نبی بافت و کرباس را به زن داد اما زن گفت این مقدار پارچه کمتر از نخهای من است. هرچه نبی گفت از نخ چیزی کم نکرده، زن باورش نشد. شیث حیران مانده بود که خدای تعالی به جبرئیل امر کرد به بهشت برو و در پای میزان درختی آفریدم که دو شاخه دارد و بر هر شاخه یک برگ مدور آفریدم. هر دو برگ را بچین و قدرت ما را ببین که چطور دو کفه ترازو میشود. شاخه صافی هم از درخت عود بچین تا شاهین ترازو باشد. بعد آنها را برای شیث ببر و میزان برایش درست کن تا هرکسی آمد نخ را وزن کند و بعد از بافتن هم پارچه را بکشد و به دست صاحبش دهد. جبرئیل همین کرد و ترازو را ساخت و با کمی ریسمان از پشم شتر وزن کردن را به شیث یاد داد. این ترازو از دست شیث دست به دست آمد تا به خواجه ترازودار رسید.
شاگرد گفت: چرا آنقدر سخت میگیری در وزن کردن؟
استاد گفت: سر ترازو بهشت است و پای ترازو دوزخ و پل صراط. اگر ترازودار بار را طوری بکشد که به سمت بار سنگینی کند، به سمت بهشت میرود و اگر به سمت سنگ، سنگینی کند به طرف جهنم برود. اگر به اندازه بکشد خدا از او راضی میشود و راحت از پل صراط میگذرد.
شاگرد پرسید: چرا گاهی از صدای خوردن تاس به ترازو حالتی میشوی که انگار یکباره از خواب میپری؟ استاد گفت: وقتی طاس به ترازو میخورد و صدا میدهد، میگوید که راست باش و راست بفروش که خدا راستی را دوست دارد.
شاگرد گفت: سنگ را که در ترازو میگذاری و صدا میدهد هم حرفی دارد؟
استاد گفت: بله! میگوید خدا را حاضر و ناظر بدان که لحد و گور نزدیک تنگ و تاریک است و آنجا جز خدا کسی به فریاد تو نمیرسد. بر ترازودار هم چند چیز واجب است: اول اینکه با طهارت باشد و دوم اینکه وقتی دست به ترازو میبرد بسمالله بگوید و ترازو را با دستمال تر پاک کند و به روح پیران و پیشقدمان تکبیر بفرستد. چهارم اینکه وقتی ترازو به دست گرفت خدا را حاضر و ناظر بداند و پنجم هم با مردم خلق خوش داشته باشد و ششم هم با آنها درشتی حرف نزند و هفتم در خرید و فروش کجی نکند و هشتم حسود نباشد و نهم منصف باشد و شاکر آنچه که خدا داده. دهم هم اینکه وقت بستن دکان باز تکبیر و فاتحه بفرستد به روح پیشقدمان و پیران. شاگرد سر به زیر انداخت و از استاد تشکر کرد و قول داد دیگر در کار سنگ و ترازو بیدقت نباشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فتوتنامه:
قدیمها برای مردم مهم بود بدانند «پیر» کسب آنها چه کسی است و در هر کسب و پیشهای که بودند برای خود فتوتنامهای داشتند تا بدانند قبل از آنها چه کسانی از این راه رزق خوردهاند. پیری که راه را برای نخستین بار رفت و هموار کرد تا شغل برسد به آینده. مردم او را میشناختند و هر صبح و شام قبل از شروع به کار از او یاد میکردند. آنچه خواندید با نگاهی به «فتوت و اصناف» تصحیح و توضیح مهران افشاری نگاشته شده است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰در تاریخ ۱۳۹۵/۰۳/۲۴
نظر شما